loading...

دکلمه

بازدید : 211
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 8:38

هنوز مادر نشدم، اما میدانم که خیلی دلم برای کودک نداشته ام تنگ شده.دلم لک زده برای کودکی که جای خالی اش تنها دغدغه زندگی ام شده.دلبندم هنوز ملاقاتت باخدا تمام نشد! تمام گفته‌ها و ناگفته‌ها را تحمل کردم تا روزی تورا در آغوش بگیرم.بیا که دیگر تاب نگاه‌های سنگین جماعت را ندارم! بیا و در مقابل دیدگان پدرت سرافرازم کن.راستش را بخواهی از روی پدرت هم خجالت ميكشم. عزیزم، اینجا برای داشتنت دست به هر کاری زدم، هزار درد را متحمل شدم.من خودم را همین حالا مادر می‌دانم برای داشتنت از یک مادر واقعی هم بیش تر سختي کشیدم، بی منت!!! اما هیچکس مرا مادر خطاب نمی‌کند،می‌دانی تا تو را نداشته باشم هیچکس مرا مادر به حساب نمی‌آورد.عزیزترین آرزو‌هایم،بیا و رویا‌هایم را سر و سامان بده

تو را ز جرگه‌ی انبوه خاطرات قدیمی
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی